1ـ امامت علم نسبت به عمل
آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او "علم" میباشد؛ علم به این که عمل وی به سود اوست یا به زیان او. اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه میدهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف میکند:ـ امامت علم نسبت به عمل
آنکه دیده دل او بیناست و عمل وی از روی بصیرت است، مرحله آغازین عمل او "علم" میباشد؛ علم به این که عمل وی به سود اوست یا به زیان او. اگر به سود او بود بدان اقدام نموده یا آن را ادامه میدهد و چنانچه به زیان وی بود آن را انجام نداده یا متوقف میکند:
"فالناظر بالقلب، العامل بالبصر، یکون مبتدا عمله ان یعلم أعمله علیه أم له، فان کان له مضی فیه، و ان کان علیه وقف عنه"1
براین اساس، آنکه بدون علم دست به کاری میزند مانند کسی است که بیراهه یا کژراهه را طی میکند که دوری وی از راه راست، جز بر دور شدن او از هدفش نخواهد افزود؛ و در مقابل، آنکه عالمانه به انجام کاری میپردازد نظیر شخصی است که صراط مستقیم را میپیماید:
"فان العامل بغیر علم کالسائر علی غیر طریق فلایزیده بعده عن الطریق الواضح الاّ بعدا من حاجته، والعامل بالعلم کالسائر علی الطریق الواضح"2
عالمی که در مرحله عمل، از راهنمایی علم خود مدد نگیرد و به غیر علم خویش عمل نماید، مانند جاهل سرگردانی است که از بیماری جهل خود بهبود نمییابد زیرا بین شخصی که به دستور راهبر خویش ترتیب اثر نمیدهد و بین کسی که فاقد راهنماست، از نظر نتیجه، تفاوتی متصوّر نیست؛ گمراهی اولی، سلب هدایت به انتفاء محمول است و ضلالت دومی سالبه به انتفاء موضوع: "ان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذی لایستفیق من جهله"3
توصیف علم به "نور" که در برخی از سخنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه افضل صلوات المصلین) آمده است، تعبیر لطیف و دقیقی از امامت علم نسبت به عمل میباشد. ویژگی نور آن است که به ذات خود روشن است و علاوه بر آن، روشنگر غیر خویش میباشد و هر چیز دیگر در شعاع آن دیده میشود.
بدین سان، "عالم" آن انسانِ بهرهمند از نور است که در پرتو آن، هم راه خود را از بیراهه تشخیص میدهد و به روشنی طی میکند
* امام علی(ع):
"مَوَدَّةُ الجُهّالِ مُتَغَیِّرَةُ الاَحْوالِ وَ شَیکةُ الاِنْتِقالِ" (غرر الحکم، ج2، ص764، ح122)
دوستی با نادان، هر آن و ساعتی به یک رنگ است و از بین رفتنش نزدیک است.
و هم راه دیگران را از کجراهه تمیز داده در برابر آنها روشن میسازد، و جامعه نسبت به او چونان مأموم نسبت به امام خویش است که از نور علم وی استمداد مینماید: "لکلّ مأمومٍ اماما یقتدی به و یستضیء بنور علمه"4
و به همین دلیل است که حضرت امیر(ع) کسی را برای تصدّی امر ولایت مسلمین و زعامت امّت اسلامی شایسته میداند که آگاهترین مردم به احکام و حکم الهی بوده و از قویترین نورافکن در راهنوردی و رهبری برخوردار باشد: "ان أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر اللّه فیه"5
معیار یک جامعه پیشرو و متمدن آن است که در پیشاپیش خود از چنین پیشوایی برخوردار و در پس او از چنان پیروانی بهرهمند باشد و ملاک یک جمعیت ایستا و جاهلی آن است که در آن به جای آنکه عالم قدر بیند و در صدر نشیند، لگام بر دهان، شاهد اکرام جاهلان باشد؛ دانا به خاطر اظهار علم خویش مسبوب و مردم از نور علم او محجوب و نادان به جهل خویش محبوب گردد: "عالمها ملجم و جاهلها مکرم"6
حضرت علی(ع) مردم را سه گروه میداند. نخست: عالمان ربّانی که هم ارتباط آنها با ربّ العالمین قوی است و هم نسبت به تربیت دیگران اهتمام میورزند یعنی نوری که آنها را احاطه کرده و آنان در صحبت یا کسوت آن قرار دارند، هم راهنمای خود آنهاست و هم راهبر دیگران.
دوم: علم آموزانی که میکوشند در سایه تحصیل نور علم، راه نجات را شناخته و بپیمایند.
سوم: پشههای سرگردان و درهم غلتان که به پیروی هر بانگی و با وزش هر بادی به سَمتی متمایل میگردند، کسانی که از فروغ علم بیبهرهاند و به پایگاه مستحکم و استواری پناه نیاوردهاند:
"الناس ثلاثة: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة و همج رعاع، أتباع کل ناعق، یمیلون مع کل ریح، لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجئوا الی رکن وثیق"7
پارسایان که علم را به عنوان یک حقیقت نوری شناختهاند، از نشانههای آنان آزمندی در کسب نور و دانش است:
"فمن علامة أحدهم أنکتری له... حرصا فی علم"8
و جان آنها چندان تشنه علم است که هرگز از آن سیراب نخواهد شد:
"منهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا"9
و تودههای انسانی عموما و کارگزاران دستگاه حکومت علوی(ع) خصوصا، به امر آن حضرت، موظف به محاسبه، مذاکره و اکثار مدارسه با این گروهاند:
"جالس العلماء تسعد"10
"جالس العلماء تزدد علما"11
"ذاکر العالم"12
"أکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکماء"13
تا جامعه اسلامی به یک مدرسه بزرگ و دانشگاه عظیم مبدل و از این رهگذر سعادت همگان تضمین گردد و گوهر درخشنده دانش همواره روشنی بخش صحنه سیاست اسلامی باشد.
2ـ دانش سودمند و زیانبار
در برخی از نیایشهای رسول اکرم(ص) و سخنان امیرالمؤمنین(ع) تعبیر علم نافع و علم غیر نافع به چشم میخورد؛ نظیر:
"أعوذ بک من علم لاینفع"14 پروردگارا از دانشی که سودی ندارد به تو پناه میبرم.
"لا خیر فی علم لاینفع"15 در علمی که سودمند نباشد خیری نیست.
"وقفوا أسماعهم علی العلم النافع لهم"16 پارسایان گوش جان خود را به دانشی که برایشان سودمند است سپردهاند.
"ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"17 چه بسا عالمی که کشته جهل خویش است و علمی که با اوست برای وی سودمند نیست.
معیار تشخیص علم نافع از علم غیر نافع در کلمات نورانی حضرت علی(ع) چنین بیان شده است:
"العلم علمان: مطبوع و مسموع، و لاینفع المسموع إذا لمیکن المطبوع"18
علم مطبوع همان علم فطری به فجور و تقوی است؛ علمی که همزاد انسان است و آدمی با سرمایه این دانش به جهان قدم نهاده است و همسفر ابدی او خواهد بود لذا از آن به "علم میزبان" تعبیر میشود:
"و نفس و ما سوّیها فألهمها فجورها و تقویها"19
علم مسموع همان علم فکری است که انسان در بدأ تولد فاقد آن است و سالیانی در حوزه یا دانشگاه از کتاب و کتیبه آن را کسب میکند:
"والله أخرجکم من بطون أمّهاتکم لاتعلمون شیئا"20
و در هنگام رحلت از دنیا یا پیش از آن، آموختههای اکتسابی خود را به دست نسیان میسپارد:
"ومنکم من یردّ الی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا"21
"ومنکم من یردّ الی أرذل العمر لکیلا یعلم بعد علم شیئا"22
لذا از آن به عنوان "علم میهمان" یاد میشود.
طبق بیان حضرت علی(ع) علم فطری، علم نافع است و نیز هر دانش کسبی که به علم فطری بازگردد و با آن هماهنگ باشد و زمینه شکوفایی آن را فراهم کند علم نافع خواهد بود وگرنه سودی نخواهد داشت.
* امام علی(ع):
"صُحْبَةُ الاَحْمَقِ عَذابُ الرُّوحِ" (غرر الحکم، ج1، ص455، ح31)
همنشینی با نادان روح را رنج میدهد.
و چون علم فطری با عمل همراه بلکه عین عمل است، علم نافع دانشی خواهد بود که عین عمل باشد یا دست کم به عمل بنشیند تا انسان در پرتو آن راه کمال را ببیند و با پیمودن آن به هدف نایل گردد.
و چون اثر علم آن است که امام عمل باشد، و این اثر تنها بر علم نافع مترتب است، لذا علم غیرنافع "جهل" شمرده شده است، زیرا مهمترین ثمر علم را که امامت عمل است فاقد میباشد:
"العلم مقرون بالعمل، فمن علم عمل، و العلم یهتف بالعمل، فان أجابه و الاّ ارتحل عنه"23 یعنی علم قرین عمل است، از این رو هر کس عالم باشد به علم خود عمل کند، و علم عمل را به دنبال خود فرا میخواند، اگر عمل بدان پاسخ مثبت داد و فراخوان علم را اجابت نمود، میماند وگرنه از صحنه جان آدمی کوچ میکند.
و روشن است که با رحلت علم از صحیفه نفس انسانی، جهل که عدم ملکه علم است، دامنگیر آدمی خواهد بود.
در مقابل، آنکه به دانش خویش عمل کند، علم به آنچه تاکنون بدان جاهل بود نیز به او اعطا و همواره بر علوم وی افزوده خواهد شد:
"من عمل بما علم کفی علم ما لم یعلم"24
"من عمل بما علم رزقه الله علم ما لم یعلم أو علّمه الله"25
"من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم"26
اکنون معلوم میشود که انسان چگونه میتواند بر دانش خویش بیافزاید یا خدای ناکرده علم خود را به جهل مبدّل سازد:
"لاتجعلوا علمکم جهلاً و یقینکم شکا، اذا علمتم فاعلموا و اذا تیقنتم فأقدموا"27 علم خود را به جهل و یقین خویش را به شک تبدیل نکنید، هنگامی که عالم شدید، به علم خود عمل کنید و زمانی که یقین برایتان حاصل شد، (براساس آن) اقدام کنید.
"ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه"28
علم غیر نافع، علاوه بر آنکه برای شخص عالم، سودمند نیست، به حال دیگران نیز نفعی نداشته بلکه برای جاهلان زیانبار نیز هست زیرا سبب میشود آنها از تعلم امتناع ورزند:
"اذا ضیّع العالم علمه استنکف الجاهل ان یتعلم"29
"انما زهّد الناس فی طلب العلم کثرة ما یرون من قلة من عمل بما علم"30 یعنی تنها چیزی که مردم را نسبت به فراگیری علم بیرغبت کرده است، این است که بسیار میبینند که عالم عامل و کسی که به آنچه میداند عمل نماید اندک است.
لذا حضرت امیر(ع) فرمود: در علم غیر نافع هیچ خیری نیست (نه برای خود عالم و نه برای دیگران):
"لا خیر فی علم لاینفع"31
اصل کلی و ضابط عام در این زمینه را حضرت علی(ع) این گونه تبیین نمودهاند:
"من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها أحق بالاجلال من معلّم الناس و مؤدبهم"32 هر که خود را در منصب پیشوایی مردم قرار داده است، پیش از تعلیم دیگران به تعلیم خویش بپردازد...
و کسی که به تعلیم و تأدیب خود اقدام میکند بیش از آن که به تعلیم و تأدیب مردم میپردازد شایسته تجلیل و گرامیداشت است.
چنین عالمی است که سرپیچی از رهنمود او مایه حسرت خواهد بود:
"معصیة الناصح الشفیق العالم... تورث الحسرة"33 و فقدان وی پایه خروج جامعه از زندگی شایسته انسانی به حیات نازل بهیمی خواهد شد:
"لولا العلماء لسار الناس کالبهائم"34
حضرت علی(ع) گاهی از علم نافع که در اعضا و جوارح انسان ظهور میکند به عنوان عالیترین و از علم غیر نافع که جز در زبان، موطنی ندارد به عنوان نازلترین دانش یاد کردهاند:
"أوضع العلم ما وقف علی اللسان و أرفعه ما ظهر فی الجوارح و الارکان"35
لذا آنکه از فراگیری علم سودمند تمرّد کند از فرومایهترین مردم روزگار است:
"إذا ارذل الله عبدا حظر علیه العلم"36
و متأسفانه راویان علم که از دانش سودمند بهرهای ندارند بسیار و راعیان دانش که از علم نافع بهرهمندند اندکاند:
"ان رواة العلم کثیر و رعاته قلیل"37
زیرا روایت علم آسان و رعایت آن دشوار است.
غرض آنکه: علم مقدمه عمل است و عمل مقدم بر علم؛ زیرا غایت آن است، تقدم علم بر عمل، زمانی است یعنی انسان قبل از انجام هر کاری باید از آن آگاهی کامل داشته باشد. و تقدّم عمل بر علم، رتبی ا ست یعنی آدمی پس از تحصیل هر علمی باید بدان عمل کند در غیر این صورت دانش او سودی نداشته بلکه ـ چنان که گذشت ـ زیانبار نیز خواهد بود.
3ـ سودمندترین دانشها
چون علم نافع آن است که فطری باشد یا با علم فطری هماهنگ بوده بدان باز گردد، نافعترین علم همانا شناخت انسان از سرمایههای فطری خویش با هدف شکوفا ساختن آنهاست، و این همان است که از آن به عنوان "معرفت نفس" تعبیر واز دستیابی بدان به بزرگترین سعادت یاد شده است:
"معرفة النفس أنفع المعارف"38
"نال الفوز الأکبر من ظفر بمعرفة النفس"39
* امام علی(ع):
"و ادُّوا مَنْ تُوادُّونَهُ فِی اللّهِ سُبْحانَهُ وَابْغِضُوا مَنْ تَبَغَّضُونَهُ فِی اللّهِ سُبْحانَهُ" (غرر الحکم، ج2، ص785، ح60)
هر که را دوست میدارید در راه خداوند بزرگ و برای او دوست بدارید و هر کس را دشمن میدارید در راه خداوند بزرگ و برای او دشمن بدارید.
ثمرات و برکات وافر این علم سبب شد که امیرالمؤمنین(ع) دانش را بدان منحصر نماید40 و واجد آن را عالم و فاقد آن را جاهل شمارد هرچند از دیگر علوم بهره فراوان داشته باشد:
"العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاً أن لایعرف قدره"41 دانشمند کسی است که قدر خویش بشناسد و برای اثبات جهل شخص همین کافی است که خود را نشناسد. چ
4ـ ارزیابی علم با ثروت
بیان نورانی حضرت علی(ع) در مقایسه علم با ثروت بدین شرح است:
"العلم خیر من المال، العلم یحرسک و أنت تحرس المال، والمال تنقصه النفقه والعلم یزکو علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله، معرفة العلم دین یدان به، به یکسب الانسان الطاعة فی حیاته و جمیل الاحدوثة بعد وفاته والعلم حاکم والمال محکوم علیه، هلک خزان الاموال و هم أحیاء والعلماء باقون ما بقی الدهر، أعیانهم مفقودة و أمثالهم فی القلوب موجودة"42
از جملات فوق نکات زیر را میتوان استفاده نمود:
الف ـ علم نگاهبان انسان است و انسان پاسبان مال. دانش به انسان قدر و قیمت میبخشد و او را از وهن و هون حفظ میکند: "قیمة کل امرءٍ ما یعلم"43 در حالی که انسان زراندوز و متکاثر همواره بین دو جدار در فشار است: یکی حفظ موجود ودیگری طلب مفقود.
ب ـ مال با هزینه کردن کاهش مییابد و دانش با انفاق فزونی. ثروتمند به تکاثر مذموم مبتلاست و دانشمند از کوثر ممدوح برخوردار.
ج ـ پرورده مال با زوال آن زائل و پرونده وی مختومه خواهد شد.
د ـ دانش، دَیْنی به عهده دانشمند است که (با تعلیم جاهلان) باید ادا گردد.
هـ ـ انسان دانشمند در سایه علم خود، پیروی مردم را در دوران زندگیش و نام و یاد نیک خویش را پس از مرگش تحصیل میکند.
و ـ علم فرمانروای (عمل عالمان) است و مال فرمانبردار ثروتمندان.
ز ـ زراندوزان پیش از مرگ مردهاند و علمآموزان پس از مرگ زندهاند؛ گرچه بدنهای آنان در میان مردم نیست لیکن کمالات آنها در قلوب همگان آشکار است.
در سخنان دیگر آن حضرت (ع) نیز علم به عنوان حیات ابدی و احیاگر ارواح و نفوس انسانی و جهل به عنوان مرگ دایم تلقّی و تعریف شده است:
"العلم حیوة و الجهل موت"44
"العلم محیی النفس"45
براین اساس، عالم زندهای در میان مردگان است و جاهل مردهای در بین زندگان:
"العالم حیٌّ بین الموتی و الجاهل میّت بین الأحیاء"46
و کسی که به نور علم و معرفت زنده نگردد، مرده است و پیش از آنکه به قبر داخل گردد، بدنش قبر جان مرده اوست:
"و إن امرء لم یحیی بالعلم میت و أبدانهم قبل القبور قبور"47
5 ـ چشمه علم
در خطب علوی (ع) قرآن کریم چشمه جوشان علم و عترت پاک نبوی(ص) معدن دانش شناسانده شد:
الف - قرآن:
"فیه ینابیع العلم"48
"جعله الله ریّا لعطش العلماء"49 خداوند قرآن را فرونشاننده عطش علمی دانشمندان قرار داده است.
"ألا ان فیه علم ما یأتی والحدیث عن الماضی"50
آگاه باشید که قرآن علم آینده و سخن گذشته را شامل است.
ب ـ عترت:
"نحن معادن العلم"51
"هم عیبة علمه"52 اهل بیت پیامبر(ص) مخزن علم الهیاند.
"فإنّهم عیش العلم و موت الجهل"53 عترت نبوی(ص) رمز حیات دانش و راز مرگ نادانی اند.
"بادروا العلم... عن مستثار العلم من عند أهله"54 ای بندگان خدا... به استخراج دانش از معدن علوم اهل بیت(ع) بپردازید.
6 ـ سؤال و جواب و تعلیم و تعلّم
سفارش حضرت علی(ع) به همگان آن است که: اگر از آنها درباره چیزی که نمیدانند سؤال شد، در کمال شهامت به جهل خود اعتراف کنند و از گفتن "نمیدانم" خودداری نورزند55 و هنگامی که چیزی را نمیدانند، از آموختن ابا نکنند:
"لایستحینَّ أحد منکم إذا سئل عمّا لایعلم ان یقول لا أعلم، و لایستحیّن أحد إذا لم یعلم الشیء أن یتعلمه"56
آن حضرت(ع) جاهلی را که از آموختن استنکاف نمیورزد، از ارکان چهارگانه قوام دین و دنیا میدانند57 و متعلّم علی سبیل نجات را در کنار عالم ربانی تجلیل میکنند.58
سؤال جاهلان از عالمان یکی از بهترین راههای رفع جهل است که مورد تأکید قرآن کریم نیز میباشد:
"فاسألوا أهل الذّکر ان کنتم لاتعلمون"59
لذا خداوند سبحان پیش از آنکه از جاهلان پیمان تعلّم بگیرد، از اهل علم تعهد تعلیم اخذ کرده:
"ما أخذ الله علی أهل الجهل ان یتعلّموا حتی أخذ علی أهل العلم ان یعلِّموا"60 و دانش آنها را دینی بر عهده آنان قرار داده است که باید ادا گردد:
"معرفة العلم دَیْنٌ یدان به"61
و بر همین مبنا، انبیاء(ع) را به عنوان آموزگاران جامعه بشری به سوی آنها ارسال نموده است: "... یعلّمهم الکتاب و الحکمة"62
امیرالمؤمنین(ع) یکی از وظایف اصلی کارگزاران دستگاه حکومتی خویش را تعلیم جاهلان میداند:
"علّم الجاهل"63
زیرا سؤال جاهل و تعلیم عالم به منزله مذکر و مؤنثاند که از نکاح آن دو، "علم" متولد میشود البته به این شرط که پرسش مسائل به خاطر فهم مطلب باشد (نه از روی بهانه جویی) که در این صورت جاهل متعلم نظیر عالم خواهد بود:
"سل تفقها و لاتسأل تعنتا، فانّ الجاهل المتعلم شبیه بالعالم"64
و چون ظرف دانش، جان مجرد انسانی است که با افزایش مظروف، گنجایش آن افزوده میگردد:
"کل وعاء یضیق بما جعل فیه الاّ وعاء العلم فانه یتّسع"65
لذا طلب علم محدود به هیچ زمانی نخواهد بود:
"اطلبوا العلم من المهد الی اللحد"66
چه این که منحصر به هیچ زمینی نخواهد بود: "اطلبوا العلم ولو بالصین"67 و عطش جوینده دانش هرگز فرونخواهد نشست:
"مفهومان لایشبعان: طالب علم و طالب دنیا"68
و هیچ گاه یک انسان دانشمند مجاز نخواهد بود که ادعا کند به غایت علم دست یافته است و چنانچه کسی چنین پندار باطلی را در سر بپروراند نهایت جهل خود را اظهار کرده است:
"من ادّعی من العلم غایته فقد اظهر من جهله نهایته"69
در این جا سخن را با مناجات عارفانه حکیم متألّه حضرت آیت الله جوادی آملی که به منزله نگین خاتم این مقالت است خاتمه میدهیم:
"پروردگارا ما را دانشی ده که نور باشد نه نار، و علمی بخش که از شرق قلب و عقل برآید، نه در مغرب غرور و غلول فرو نشیند، فهمی ده که به مقدار میسور به اسمای حسنای تو باریابد نه زیر بار اوهام و خرافات ناتوان و خمیده گردد؛ فکری ده که با درک صحیح "هو الاوّل والآخر"70 آغاز و انجامی محمود و مسعود فراهم سازد، نه زیر او زار خود و دیگران رنجورانه زمینگیر شده و بین راه بماند که: "المنبت الذی لا سفرا قطع و لا ظهرا أبقی"71
الها دانش حصولی ما را با شهود حضوری هماهنگ فرما... معارف آفاقی و انفسی ما را مرهون شهود حضوری خویش قرار ده تا ضمن آگاهی از احکام و حکم، دارای آنها گردیم و از این جانمایه بهره جوئیم، و به ظن افزونی از کلّی سعی نکاهیم و از تو غیر تو را طلب نکنیم؛ در غیر این صورت، هو الآخر را هو الاوسط قرار دادهایم و خسران جبرانناپذیر را به جان خریدهایم."72
پاورقیها:
1- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خطبه 154.
2- همان.
3- همان، خ110.
4- همان، نامه 45.
5- همان، خ173.
6- همان، خ2.
7- همان، کلمات قصار، شماره147.
8- همان، خ193.
9- همان، کلمات قصار، شماره 457.
10- حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشهای، ج2، ص426.
11- همان.
12- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، نامه67.
13- همان، نامه 53.
14- تعقیب نماز ظهر.
15- نهج البلاغه، نامه 31.
16- همان، خ193.
17- همان، کلمات قصار، شماره 107.
18- همان، شماره 338.
19- شمس / 8 ـ 7.
20- نحل / 78.
21- حج / 5.
23- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، شماره366.
24- ثواب الاعمال، ص134.
25- المیزان، ج7، چاپ بیروت، ص350.
26- بحار، ج78، ص189.
27- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، شماره 274.
29- همان، شماره 372.
28- همان، شماره 107.
33- همان، خطبه35.
34- حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشهای، ج2، 393.
38- غرر الحکم، و درر الکلم.
31- همان، نامه 31.
37- همان، شماره 98، و خ 239.
39- حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشهای، ج2، ص424.
38- غرر الحکم، و درر الکلم.
30- غرر الحکم و درر الکلم.
36- همان، شماره 288.
32- همان، کلمات قصار، شماره73.
35- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، شماره 92.
43- حکمت الهی (عام وخاص)، محی الدین الهی قمشهای، ج2، ص425.
49- همان، خ198.
41- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خ103.
44- حکمت الهی، محی الدین مهدی الهی قمشهای، ج2، ص426.
46- همان.
42- همان، کلمات قصار، شماره 147.
48- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خ176 و 198.
48- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، خ176 و 198.
40- به نحو حصر اضافی نه حصر حقیقی.
45- همان، ص393.
47- همان، ص383.
52- همان، خ2.
54- همان، خ105.
50- همان، خطبه58.
58- همان، ش147.
59- نحل، 43.
57- همان، ش372.
51- همان، خ109.
56- همان، کلمات قصار، ش82.
53- همان، خ147 و 239.
55- زیرا گفتن "نمیدانم" نیمی از دانش است: "قول لا اعلم نصف العلم" (غرر الحکم و درر الکلم).
63- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، نامه 67.
67- همان.
60- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، ش478.
62- جمعه/ 4 و آل عمران/ 164.
66- نهج الفصاحة.
65- همان، ش205.
69- غرر الحکم و دررالکلم.
61- همان، ش147.
64- همان، کلمات قصار، ش320.
68- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم محمد دشتی، کلمات قصار، ش457.
70- حدید / 3.
71- اصول کافی، کتاب ایمان و کفر، باب اقتصاد در عبادت، ح1.
72- شریعت در آینه معرفت، ص47.
منبع:نشریه پاسدار اسلام ، شماره 238